زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر.…. من گرفتم تو نگیر
چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر …من گرفتم تو نگیر
بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر … یاد آن روز بخیر
زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر …. من گرفتم تو نگیر
یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم …تک و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر .….من گرفتم تو نگیر
بودم آن روز من از طایفه درد کشان … بودم از جمع خوشان
خوشی ازدست برون رفت وشدم لات وفقیر…من گرفتم تو نگیر
ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم … بستر راحت و نرم
زن مگیر؛ورنه شود خوابگهت لای حصیر.…. من گرفتم تو نگیر
بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم …. مستحق لگدم
چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر.…من گرفتم تو نگی
دنیای من گرفتم ,نگیر منبع
درباره این سایت